مجموعه نگارگری های استاد رسام ارژنگی

آبرنگ

 مینیاتورها   رنگ روغن
شاهنامه نوبخت کپی از کاخ عالی قاپو تاریخی
بازسازی شاعران مینیاتورهای خیام آینه
تیپ های ایرانی   چهره
طبیعت نقش های قالی طبیعت بی جان
گل و مرغ نقش های قلم سیاه چند چهره از فرهاد
چهره ها دفتر نقاشی های رسام ارژنگی  

 

فایل مجموعه سروده های استاد رسام ارژنگی (pdf)

 

♦پیکره فردوسی، اثر استاد رسام ارژنگی


زندگینامه استاد رسام ارژنگی به قلم خودشان ( pdf)

 

 

«تندیس رسّام ارژنگی»

داریوش اسدی كیارس

در آستانه دریتنگ و در میان لولای سنّت و تجدد (در سال هزاروسیصد هجری شمسی) وقتی كه دیگر فكاهی نویسان مشروطه زمینه را برای انتقاد اجتماعی فراهم كرده بودند، میرزا ابراهیم‌خان ناهید با همیاری نقاشان و طراحانی كه به روحیه جدید هنر اروپا آشنا شده بودند، اولین روزنامه كاریكاتور ایران را منتشر كرد.

پیش از به كار گماشتن نقاشان به كاریكاتورسازی در این روزنامه، نقاشان تهران تقریباً دو دسته بیشتر نبودند. عده‌ای یا مشغول تذهیب، یا مشغول حاشیه‌كشی یا مصوّرسازی دیوان خیام و باباطاهر؛ و دسته‌ای دیگر پردازنده چهره دولتمردان قاجاری بودند.

مدیر آگاه این روزنامه به واسطه حضور یكی از خاندان ارژنگیهای تبریز، كه حال از مسكو به تهران آمده بود و شهره او در كاریكاتورسازیهای مجلات تُرک )ملا نصرالین)، به مطبوعات پایتخت نیز رسیده بود و عباس نام داشت، در تهران توانست تحول عجیبی در صفحه‌بندی، گراورسازی و كاریكاتورهای كنایه‌ساز، به وجود بیاورد. هر چند همچون سرنوشت هر روزنامه یا مجله فكاهی كه نمیخنداند بلكه دهان را تلخ میكند، به مزاق دولتیان تلخ آمد و به علت كاریكاتورهای عباس و مطالبی نیش‌ دار چندین مرتبه توقیف و سرانجام در سال ١٣۰٩ توسط عاملین دولت دفتر روزنامه به آتش كشیده و كاملاً خاكستر شد.١

عباس رسّام ارژنگی در سال ١٢٧١ در خانواده‌ای كه نسبت آن به میرك (نقاش بزرگ عهد صفوی) میرسید در تبریز به دنیا آمده بود. نیاكان او همه نقاش و رسام فرش و خانواده‌ای كه او در آن متولد شده بود همه مصوّر بودند.

پدر وی را به مدرسه میرزا حسن‌خان رشدیه فرستاد و بعدتر كه رشدیه به علت مختلط كردن مدرسه مورد تكفیر قرار گرفت و مدرسه او منحل و خود فراری شد، به مدرسه «پرورش» نقل كلاس كرد.

این مدرسه كه یكی از معروف‌ترین مدارس شهر تبریز بود به مدیریت میرزا رضا صحاف‌زاده اداره میشد و هم او بود كه وقتی پنجه استادانه عباس را در حین ترسیم طرح‌ها دید به او آموخت كه باید برای ادامه تحصیل به تركیه یا روسیه (كشورهایی كه در آن دوره برای تحصیل معمول بود) برود تا در این دوره اختناق در جنگ‌های خیابانی تبریز تلف نشود.٢

او از پی نصایح پدرش و نیز معلم خود پس از مرگ پدر، هجده ساله بود كه در سال ١٢٨٩ برای آموزش علمی نقاشی جدید و طراحی به تفلیس رفت.

از همین تاریخ تا پنج سال بعد تابلوهایی از او در تفلیس دیده‌اند. در همین دوره است كه با امضای «عباس الحسینی» در مهم‌ترین مطبوعات تفلیس طرح‌ها و كاریكاتورهایی میكشد. او از این شهر جهت اخذ مدرك لیسانس به دانشگاه مسكو رفت و پس از پایان تحصیل و با شروع جنگ جهانی اول به ایران بازگشت. ارژنگی به محض ورود به تهران، اولین نگارخانه پایتخت را در خیابان فردوسی (علاءالدوله) تأسیس كرد. بعد از قضایای روزنامه ناهید، كاریكاتور سازی را كنار نهاد و كلاس آموزش نقاشی و مینیاتور گذاشت. در این دوره شعر گفت، داستان نوشت پیكره‌سازی كرد و یكدهه بعد مهم‌ترین مینیاتوریست زنده ایرانی لقب گرفت.

در دهه‌ نخستین این قرن «نگارستان ارژنگی» از مهم‌ترین مجامع روشنگری، هنری و ادبی تهران بود. به شواهد نامه‌های به جا مانده از نیمایوشیج، از هر نقطه ایران كه نامه‌ای فرستاده میشد كافی بود بر روی پاكت آن بنویسند «تهران، نگارستان ارژنگی»!

مصاحبت و دوستی عمیق با شاعر آزادیخواه شهید میرزاده عشقی، رفت‌وآمد با عارف قزوینی، محمد ضیاء هشترودی، علی صادقی و سعید نفیسی، حضور قمرالملوك وزیری در نگارستان ارژنگی جهت دیدار گه گاهی تابلوهایی كه به نمایش گذاشته میشد، حضور رفیع حالتی (از مهم‌ترین معلمان هنری دهه اول و دهه بیست و بازیگر مشهور نمایش‌های گراند هتل) و مهم‌تر از همه، رفاقت با نیمایوشیج روستازاده‌ای كه كارد به كمر میبست و در مجامع غزل‌خوان اشعار تازه میخواند و به عنوان مدرن‌ترین شاعر زمانه مورد تكفیر مجامع ادلی و مطبوعات زمانه بود، آتلیه او را جایی مهم و خود او را از جمله مهم‌ترین نقاشان نسل جدید كرده بود!

او در دهه اول این قرن از عارف قزوینی دعوت میكند تا به عنوان مهم‌ترین تصنیف‌ساز و شاعر مردمی به نگارستان بیاید تا مجسمه او را بسازد، تك چهره‌ای از نیمایوشیج میكشد و به شخصیت تثبیت نشده وی ارج مینهد، برای اولین بار در آتلیه خود نگاه نقاشان فرنگی را با ذهنیت كمال‌الملكی تلفیق و روشی جدید در مینیاتورسازی (بر محور خارج شدن از خیالیسازی) را به شاگردان جوان تعلیم میدهد.

نیمایوشیج در نامه سال ١٣۰٣ میگوید: «دوستی و مصاحبه‌ی تو در من اثرات جذابی بجا گذاشته است كه از خاطر محو شدنی نیست و من شوق غریبی به تماشای نقاشی پیدا كرده‌ام».٣ بعدتر هم در جهت تأكید اینكه زمانی او از مهم‌ترین كاریكاتوریست‌های زمانه خود بوده میگوید: «هر وقت كه كاریكاتورهای بعضی مطبوعات تُرك مثل ملانصرالدین را میبینم باز به یاد شما میآیم كه شما هم در این روزنامه یك وقت كاریكاتور میساختید».۴ نیمایوشیج به عنوان تئوریسین شعر جدید فارسی بعدتر در بیانیه خود (كه بین سال‌های ١٣١٨ و ١٣١٩ در مجله موسیقی مینویسد) بر این قضیه مسّر میشود كه به واسطه حضور كسانی چون ارژنگی در نقاشی بعد از مشروطه، جنبش نوگرایی پیش از اینكه در شعر اتفاق بیفتد در نقاشی به وجود آمده بوده است و این تحلیل نشان میدهد كه تا نیمه دهه دوم این قرن ارژنگی نوگراترین نقاش در میان مینیاتوریست‌های كهن الگو بوده است، مخصوصاً وقتی كه میگوید: «آب و رنگ‌كاریهای رسام ارژنگی و پرده‌های روغنی او و میر مصور ارژنگی نمونه‌های نوین و استادانه ذوق و احساسات مادر نقاشی محسوب میشوند- در صورتیكه ادبیات ما، با وجودیكه از این دو رشته هنر، به واسطه خواص خود، با مطالب فكری زودتر آشنا شده و راه دقیق‌تر برای تحول خود میتوانست به دست بیاورد، تحول آهسته و ضعیف را دریافته و مخصوصاً در شعر خیلی با احتیاط و ملایم جلو رفته است.»۵

در كار ارژنگی چه تحولاتی نسبت به نقاشان پیش از او به وجود آمده كه همه روشنفكران تهران، از رشید یاسمی تا نیمایوشیج و از ملك‌الشعرای بهار تا سعید نفیسی؛ متفقاً بر این قول‌اند كه او شروع‌كننده نقاشی جدید فارسی است؟!

اولین مشخصه مینیاتورهای ارژنگی دوری از پندارگرایی است. اجرا در مینیاتورهای او دیگر با پیشخط (پیشطرح) نیست. یعنی دیگر ابتدا طرح كشیده نمیشود تا بعد رنگ در میان خطوط قرار گیرد. بلكه به طوركلی بدون زیرزمینه، با حمایت مستقیم رنگ، تابلو ساخته میشود. این طرز اجرا از اولین پیامدهای نقاشی غرب در میان نقاشان ایرانی بود و احتمالاً از همین مهم كم‌كم خطوط پیشطرح بر چیده و رنگ جدا از خوشنماسازی، در تابلو كاركرد خط مرزی و كناره‌نمایی پیدا میكند. او پیرو تخصص پدر خود از یك نوع نظام ژرفانمایی دلبخواهی استفاده میكند و دیگر بَدَویگری در مینیاتورهای قدیم را كنار میگذارد. اولین كس است در میان مینیاتورسازان كه با خوشفكری به جامه‌پردازی (طرز پرداخت چین و شكن پارچه كه از تخصص‌های سبك قاجاری است) دقت نمیكند. حین تصویرسازی از جنگ‌ها یا مبدل كردن شعر شاعران در تابلو مینیاتوری، به جای استفاده از جغرافیای زیستی از جغرافیای كاربردی استفاده میكند. یعنی در تابلو «یعقوب لیث»، چهره یعقوب بسیار طبیعی و حالات صورت معاصر (غیرقاجاری) است. دشت و زمینه این اثر نیز همچون مینیاتورهای قدیم دیگر یك دشت فرضی و لامكانی نیست بلكه از جنبه زمین‌شناسی جدید با همان پوشش‌های گیاهی و تپه‌های انتهای تابلو، یك دشت سیلابی را نشان میدهد. تأكید میشود كه خاروخاشاك به لغایت طبیعی و خاك دیگر همان زمینه خیالی مینیاتورهای قدیم نیست. او پس از خط‌سازی برای بُته خارهای پایین تابلو، با نوعی نمگیری دسته‌های خار را جهت نمایاندن صحنه كارزار، با قلوه‌سنگ‌ها هم شكل و در حقیقت نوعی فاصله‌گزاری به وجود آورده است. دقیقاً بُته‌های خار و قلوه سنگ‌ها تا زیر شكم اسب یعقوب كشیده شده و سپس‌تر، زمین هموار و صاف است تا به وسیله این فاصله‌گذاری، جنگجویان در پس تصویر در یك دورنمای لشكری عیان‌تر جلوه‌گر شوند. یعنی با كشیدن و سپس جلوه دادن چند هرزه سنگ، به دورنمای صحنه جنگ، عمق، شكوه و صدایی حماسی بخشیده است.

در مینیاتورهای دیگر او، گل‌ها و درخت‌هایی كه امروزه نایاب شده‌اند (حتی در تابلوهای او از اشعار خیام و حافظ) چیزی دیده نمیشود. تلاش دارد تا همه چیز واقعی (غیرخیالی) و امروزی نشان داده شود. از جنبه شمایل‌نگاری نیز تلاش دارد تا صورت و چهره را به شدت امروزی كند. حتی بعید نمیبیند كه ریش رستم در شاهنامه را به جای دوشاخی به صورت امروزی و به اصطلاح «ریش‌توپی» بكشد!

از رسام ارژنگی بالغ بر دو هزار تابلو نقاشی،آب و رنگ،رنگ و روغنی، مینیاتور، سیاه‌قلم، طرح، پیكره، كاریكاتور و تندیس بر جا مانده و به همان علت كه اولین نگارستان و محل فروش آثار هنری را در پایتخت تأسیس كرده بود، بیشتر از اینكه در محل حفظ آثار ملی، كارهای او محفوظ بماند در آرشیو‌های خصوصی و خانه خریداران و دوستان او، مانده است. با اینحال تابلوهای باشكوهی چون نادرشاه، تصویر دختر دلرباری ایرانی، نبرد یعقوب با سپاه خلیفه عباسی، كورش بزرگ، بهرام گور، نبرد رستم و سهراب و ده‌ها تابلو معروف دیگر امروزه از او در كتابهایی كه درباره هنر و نقاشی ایران نوشته شده، دیده میشود.

اهمیت او در میان تجدد طلبانی كه از میان سنّت‌گرایان برخاسته‌اند، از دیگر هم‌نسلان خود بیشتر است. او اولین نقاشی است كه از روشنفكران، ادبا و هنرمندان بعد از مشروطه و ابتدای دوره پهلوی طرح و نقش كشیده است. اولین بار چهره نیمایوشیج در كنار شعر «ناقوس» در روزنامه پولاد توسط وی رسم شد، اولین كس است كه به علت تحول در عالم مینیاتور و نقاشی قدیم ایرانی در سال ١٣۰٩ از كشور بلژیك دیپلم افتخار و مدال گرفت. اولین كس است از میان نقاشان كه مقالاتی مبتنی بر بینش علمی درباره نقاشی كسانی چون میرك، رضا تبریزی و بهزاد در روزنامه‌های دهه آغازین این قرن نوشت. اولین كس است در میان نقاشان مینیاتوریست، كه همچون نقاشان فرنگی در سال ١٣۰٧ یك كتاب به صورت كاتالوگی از آثار خود را به چاپ رساند.۶ اولین كس است كه چاپی معقول از رباعیات خیام را با تابلوهایی جدید در سال ١٣١۵ در مؤسسه خاور در تهران منتشر میكند.

او جدا از تأسیس نخستین نگارستان (نگارخانه امروزی)، از پی استخدام در وزارت فرهنگ (آموزش‌وپرورش) تلاش‌هایی نیز جهت آموزش هنر و نقاشی در مدارس جدید انجام میدهد.

در سال ١٣١٧ اولین هنرستان صنایع مستظرفه را در شهر تبریز بنیان مینهد و پنج سال مدیر این مدرسه میشود. در همین ایام است كه نوجوانی به نام بیوك احمری (متولد ١٢٩٩) را در مدرسه خود كشف میكند و از پی آموزش و بعدتر حمایت از او، وی از مهم‌ترین مینیاتوریست‌های بعد از ارژنگی میشود. در همین مدرسه است كه از پی آموزش‌های رسام ارژنگی و برادر او میرمصّور، نسل جدید طراحان فرش تبریز پدیدار میشود. كسانی چون احمد عماد (متولد ١٢٨٧) و میرزا تقی خیابانی (متولد ١٢٨٧) از جمله این كسان‌اند. در این مدرسه، مطابق با مدرسه صنایع مستظرفه تهران به شاگردان تذهیب، مینیاتور و آناتومی میآموزند و در حقیقت روحی که رشدیه به تن نو جوانان تبریز دمیده بود رامجدداً به قالب تبریزیان میاورد ارژنگی در سال ١٣٢٢. به پایتخت باز میگردد و سه سال بعد برای نخستین بار در ایران اقدام به طراحی و چاپ الگوهای نقاشی برای آموزش نقاشی به دانش‌آموزان میكند.٧ كاری جدید كه تا آن‌سال در ایران معمول نبود.

او كه در سال ١٣١٢ پرفسور داوید اسمیت، خاورشناس امریكایی را در نگارستان خود دیده بود و تحسین‌ها از زبان او شنیده بود به خواسته و دعوت این مستشرق (كه چندین سخنرانی مهم هنری تا دهه سی در ایران داشت و در آن دوره بسیار مشهور شده بود) رباعیات خیام را در تابلوهایی بزرگ به تصویر كشید و بعدتر این پروفسور كتابی از این آثار را با اشعار خیام در امریكا منتشر كرد.

از ارژنگی چندین تابلو از تصاویر حماسه فردوسی در شاهنامه چاپ خاور و شاهنامه نوبخت نیز برجامانده است. او هرچند كه معروف بود، مهجور بود. حجب و حیا پرده‌ای ساخته بود و این پرده را نمیخواست تا كسی كنار بزند. ثمره سی سال شاعریاش را در سال ١٣٣٣ در «دیوان ارژنگی» منتشر كرد. اشعار مستحكم و قوی اما مبتنی بر عروض و حال‌ و هوای قدیم كه بیشتر انتظار میرفت كه از یك آزادیخواه و مبارزه‌جو باشد تا یك شاعر تنها و عُزلت ‌نشین:

«مرا تُرك و تو را تا تار میخوانند دشمن‌ها

در این روز سیه آواز- هم آهنگ باید كرد

جدائی در میان ملت ایران بیندازند

خردمندا بسی پرهیز از این نیرنگ باید كرد

فروشد هر كه میهن را به سیم و زر- به بیگانه

سر او را بسان مار زیر سنگ باید كرد

نگردد دامن فرزند آذربایجان ننگین

ز بهر نام پاك خود فرار از ننگ باید كرد

چه تبریزی چه تهرانی چه شیرازی چه كرمانی

همه بر پیكر خود جامهء یكرنگ باید كرد...»٨

ارژنگی در دهه بیست و در تهران نیز جزو بهترین معلمان نقاشی در دبیرستان دارالفنون بود. در سال تحصیلی ٢٧-١٣٢۶ نام او و مصطفی نجمی جزو معلمین نقاشی در دارالفنون دیده میشود.٩

زندگی پُر ثمر او اما دستخوش ناملایمت‌هایی شد كه بعدتر او را منزوی و سپس به دور از اغیار كرد.

رسام ارژنگی طراح، نقاش، تصویرساز كتاب، چهره‌پرداز، تندیس‌ساز و كاریكاتوریست جنجالی اواخر دوره قاجار و ابتدای حكومت پهلوی اما دیگر در اواخر دهه سی كه جنبش نوگرایی به ایران هجوم آورده بود، هنرمندی قدیمی و كهنه‌گرا تلقی شد و سپس‌تر در میان آرتیست‌هایی كه از بوزار پاریس آمده بودند و به طوركلی «سنت‌» را وابسته به قدیم و تنها چیزی «قشنگ» میدانستند، بیچهره و سپس‌تر فراموش شد.١۰

اما دو حادثه غریب در انزواطلبی او بیتأثیر نبود. سال ١٣۴۰ فرهاد ارژنگی پسر او (و یكی از موسیقیدانان و نقاشان ماهر) در سن ٢٢ سالگی از طریق مسمومیت (مرگ مشكوك) میمیرد، در حالی كه فرهاد شیرخواره بود كه پسر بزرگ او بهزاد نیز كه در دانشكده فنی تحصیل میكرد در حین مأموریت در دریای مازندران غرق میشود. كمی بعدتر همسر او نیز در میگذرد و از آن پس هر چه كه شعر از او بر جا ماند التیام درد و همه در فراغ فرهاد بود. بعدتر از این خاندان كم‌نظیر هماارژنگی چهره شد كه از پی الهاماتی اشراقی وتمایلاتی عرفانی رو به شاعری نهاد و هم او پرچم پاسداری از خاندانش را به دست گرفت.

رسّام ارژنگی تا قبل از دهه سی نگارشاتی در هنر نقاشی داشت كه قابل اهمیت و تأمل بود. در سال ١٣٢١ در اعتراض به نسل جدید میگوید: «برخی از نقاشان كه در حوزه نقاشی طبیعی كار نكرده اند و از آن بهره‌ای ندارند، تجاهل مینمایند كه نقاشی  مینیاتور، ربطی به نقاشی طبیعی ندارد و پاره‌ای سخنان سست و بیبنیان نیز بهم میبافند و برای مینیاتور یك برنامه ویژه قائل میشوند كه اسب را چه شكل و كره را چطور و درخت را چه جور باید نقش نمود، این سخنان ناشی از آن است كه آنها نقاشی درست نمیتوانند [كشید] و دستشان خو گرفته به چیزهای بیتناسب و غلط ‍‍]است] و میخواهند عیب كار خود را با یك جمله بی معنا (من كه مینیاتور ساخته‌ام) بپوشانند، در صورتیكه مینیاتور جز تقلید طبیعت چیز دیگری نیست و هیچ‌گونه برنامه ای نداشته است...»١٢.

نگاه تأثیرگذار او اما در تاریخ تحول مینیاتورهای ایرانی همیشه به یاد خواهد ماند. در دوره او جدا از خود او تنها میتوان از بهزاد و بیوك به عنوان مهم‌ترین مینیاتورسازان زمانه نام برد. هنر مینیاتور حركتی لاك‌پشت‌وار داشت و نتوانست در میان نیازمندیهای جهان معاصر، بتازد. تحولاتی كه در برشی كوتاه قابل عنوان‌اند: برخلاف مینیاتورهای قدیم كه از «سیم» برای فلق و شفق آسمان به كار برده‌اند در دوره جدیدتر و در كار رضا عباسی آب رنگ به صورت آبی پاشیده شده است، ارژنگی و امثال او تحول دیگر را در كار شیخ عباسی دیده‌اند چرا كه شیخ عباسی علاوه بر آنكه آب را آبی كرد، كف و موج هم به آن افزود و برای اولین بار در جهان مینیاتور، هم او بود كه در آسمان ابرهای سرخ و زرد و بنفش كشید...

عباس رسّام ارژنگی با عمری طولانی، آسمان كوتاهی داشت. همچون آسمان مینیاتورهای شیخ عباسی. و وقتی كه سحرگاه روز سوم امرداد سال ١٣۵۴ بدرود زندگی می گفت، به مناسبت اینكه پنجاه سال از عمر اعلامیه سوررئالیست‌ها گذشته است، مجلات پایتخت در تدارك ویژه‌نامه‌هایی به نام «كلید‌های فهم سورئالیسم»!! بودند.

 

پینوشت:

١- روزنامه‌های سال ١٣۰٩ همه صفحه‌ای اختصاص داده‌اند به یك آتش‌سوزی در خیابان لاله‌زار كوچه امین‌السلطان در یك بعدازظهر جمعه و این مكان دفتر رونامه ناهید بود. بعد از این حادثه میرزا ابراهیم‌خان ناهید «چیز»نویسی را برای همیشه ترك كرد.

٢- میرزارضا صحاف‌زاده پس از اینكه به علت فشار استبداد و در میانه جنگهای مشروطه نتوانست به كار ادامه دهد و مدرسه او را منحل كردند خود به تركیه مهاجرت كرد و بعدها به پروفسور رضا پرورش معروف گردید.

٣- مجموعه كامل نامه‌های نیمایوشیج، گردآوردی سیروس طاهباز، ١٣٧۶ نشر علم، چاپ سوم، ص١١٣.

۴- همان، ص ۴٧١.

۵- ارزش احساسات، نیمایوشیج، حواشی از دكتر جنتی عطائی، چاپ صفیعلیشاه، خرداد ١٣٣۵، صص١٣۰ و ١٣١.

۶- فهرست پرده‌های نخستین نمایش نقاشی، ارژنگی، تهران ١٣۰٧، حبیبی، بدون ناشر، ٢٧ص، مصور.

٧- سپاسگزارم از عباس مشهدیزاده كه در یك گفت‌وگوی تلفنی این مهم را یادآوری كرد!

٨- به نقل از سالنامه آریا،‌ ١٣٢١، قطع جیبی،‌ ص ٢٧٢.

٩- نگاه كنید به: سالنامه دارالفنون، تهران فروردین ١٣٢٧. اصل كتاب با این مشخصات منتشر شده: دیوان رسام ارژنگی، بدون ناشر، ١٣٣٣، قطع وزیری، ٢١۶ صفحه.

١۰- او در مقاله كوتاهی به نام «هنر نقاشی را دریابید» كه درباره بینال اول تهران بود و در مجله سخن (تیرماه ١٣٣٧، ص٣٨۵) چاپ شد آخرین تیركمان خود را به سوی دیوار عظیم مدرنیست ول كرد، اما بیصدا پس نشست!

١١- قسمتی از این اشعار سوزناك و هجرانی در كتاب: «زندگی بیست‌ودوساله فرهاد ارژنگی»، نوشته هما ارژنگی (هفده ساله)، ١٣۴۰، كانون فرهنگی نادر به چاپ رسید.

١٢- مقاله مینیاتور و نقاشی، سالنامه آریا، ١٣٢١، ص ١۰۵.

 


 پرستشگاه ما ایران

چو رستم در نبرد زندگانی جنگ باید کرد

جهان را از برای تنگ چشمان تنگ باید کرد

فریب چاپلوسی های بیگانه نشاید خورد

چو آهن جا برای خود درون سنگ باید کرد

مرا ترک و ترا تاتار میخوانند دشمن ها

دراین روز سیه آواز هم آهنگ باید کرد

جدایی در میان ملت ایران بیاندازند

خردمندا بسی پرهیز ازاین نیرنگ باید کرد!

فروشد هر که میهن را به سیم و زر به بیگانه

سر او را بسان مار زیر سنگ باید کرد

نگردد دامن فرزند آذربایجان ننگین

ز بهر نام پاک خود فرار از ننگ باید کرد

چه تبریزی،چه تهرانی،چه شیرازی،چه کرمانی

همه بر پیکر خود جامه یکرنگ باید کرد

پرستشگاه ما ایران بود ما جمله سربازش

هر آ نکو دشمن وی شد، به دار آونگ باید کرد

چه شد آن شیر مردان  باقر و ستار تبریزی؟

همیشه پیروی از آن دو با فرهنگ باید کرد

اگر این چرخ کج بنیاد با ما سرکشی دارد

به زیر پای او را رام همچون خنگ باید کرد

کشد گر دشمن بدخواه لشکر از برای ما

ورا از کشور خود دور سد فرسنگ باید کرد

نخواهی گر به زیر پنجه بیدادگر مردن

بسان شاهباز او را به زیر چنگ باید کرد

نباشد کس چو پیشاهنگ با کفش و کله رسام

دل و جان و خرد را پیش پیشاهنگ باید کرد

(دی ماه سال هزار و سیسد و بیست خورشیدی)


 

نامه های رسام و نیما یوشیج

نامه ١

نامه ٢

نامه ٣

از نیما به رسام ارژنگی:

رفت از کلبه برون انکاسی ١

شمع در دست پی دیدن ماه

پیش آن شمع زتیره نظری

ماه می جست بر آن سقف سیاه

کرد چندان که نگه، هیچ ندید

ماه تابان و کشید از دل آه

گفت امشب مه گردون مرده است

گفتمش ای بر تو ماه تباه

پس این پرده از انوار وجود

ماه ها هست فروزان خرگاه

لیک با روشنی شمعی خرد

گر نبینی مه روشن چه گناه

مرد را تا نبود بینایی

چه گوهر در نظر وی چه گیاه

همچو آن کور دل کوته بین

همچو آن هرزه درای بدخواه

کار استاد مِهین ارژنگی

بیند اما به نگاه کوتاه

(١):انکاسی در گویش شمالی به شخص ابله گفته می شود.


نمایشنامه مهر و میهن

 

پرده اول

پرده دوم

پرده سوم

پرده چهارم

پرده پنجم

پرده ششم