در سینهام دل کورهای آتشفشان است
وین دیده بارانریز درد تشنگان است
در من یکی غرندهتوفان پایکوبان
روشنگر اندوه و خشم بیامان است
باران تلخ گریههای هایهایم
بر دشت خوزستان و خاک سیستان است
خاک یلان و سرزمین سرفرازان
استورههای پایمردی، پاکبازان
بنگر کنون در چنگ دژخیمان نادان
افتاده زینسان خسته و زار و پریشان
اینک ز هر سویی فغان و داد خیزد
داد از ستمگرمردم شیاد خیزد
تفتیده و خشکیده و ناشاد و پژمان
گویی ز حلقوم زمین فریاد خیزد
بشنو کنون ای همدل و ای همتبارم
تنها نِهای، من با تو انبازم در این راه
تا مرهمی بر زخم خونریز تو باشم
همگام و همراه و همآوازم در این راه
شادا دمی کز بند غم آزاد باشیم
در زندگی فرمانروای داد باشیم
مرهمنِه و یاریدِه و درمانگر درد
همآرمان با مردمان راد باشیم