1. زندگینامه
زندگینامه استاد رسام ارژنگی به قلم خودشان ( pdf)
«تنديس رسّام ارژنگي»
داريوش اسديكيارس
در آستانة دريتنگ و در ميان لولاي سنّت و تجدد (در سال هزاروسيصد هجري شمسي) وقتي كه ديگر فكاهي نويسان مشروطه زمينه را براي انتقاد اجتماعي فراهم كرده بودند، ميرزا ابراهيمخان ناهيد با همياري نقاشان و طراحاني كه به روحيه جديد هنر اروپا آشنا شده بودند، اولين روزنامة كاريكاتور ايران را منتشر كرد.
پيش از به كار گماشتن نقاشان به كاريكاتورسازي در اين روزنامه، نقاشان تهران تقريباً دو دسته بيشتر نبودند. عدهاي يا مشغول تذهيب، يا مشغول حاشيهكشي يا مصوّرسازي ديوان خيام و باباطاهر؛ و دستهاي ديگر پردازندة چهرة دولتمردان قاجاري بودند.
مدير آگاه اين روزنامه به واسطة حضور يكي از خاندان ارژنگيهاي تبريز، كه حال از مسكو به تهران آمده بود و شهرة او در كاريكاتورسازيهاي مجلات تُرک )ملا نصرالین)، به مطبوعات پايتخت نيز رسيده بود و عباس نام داشت، در تهران توانست تحول عجيبي در صفحهبندي، گراورسازي و كاريكاتورهاي كنايهساز، به وجود بياورد. هر چند همچون سرنوشت هر روزنامه يا مجلة فكاهي كه نميخنداند بلكه دهان را تلخ ميكند، به مزاق دولتيان تلخ آمد و به علت كاريكاتورهاي عباس و مطالبي نيش دار چندين مرتبه توقيف و سرانجام در سال 1309 توسط عاملين دولت دفتر روزنامه به آتش كشيده و كاملاً خاكستر شد.1
عباس رسّام ارژنگي در سال 1271 در خانوادهاي كه نسبت آن به ميرك (نقاش بزرگ عهد صفوي) ميرسيد در تبريز به دنيا آمده بود. نياكان او همه نقاش و رسام فرش و خانوادهاي كه او در آن متولد شده بود همه مصوّر بودند.
پدر وي را به مدرسة ميرزا حسنخان رشديه فرستاد و بعدتر كه رشديه به علت مختلط كردن مدرسه مورد تكفير قرار گرفت و مدرسة او منحل و خود فراري شد، به مدرسة «پرورش» نقل كلاس كرد.
اين مدرسه كه يكي از معروفترين مدارس شهر تبريز بود به مديريت ميرزا رضا صحافزاده اداره ميشد و هم او بود كه وقتي پنجة استادانة عباس را در حين ترسيم طرحها ديد به او آموخت كه بايد براي ادامة تحصيل به تركيه يا روسيه (كشورهايي كه در آن دوره براي تحصيل معمول بود) برود تا در اين دورة اختناق در جنگهاي خياباني تبريز تلف نشود.2
او از پي نصايح پدرش و نیز معلم خود پس از مرگ پدر، هجده ساله بود كه در سال 1289 براي آموزش علمي نقاشي جديد و طراحي به تفليس رفت.
از همين تاريخ تا پنج سال بعد تابلوهايي از او در تفليس ديدهاند. در همين دوره است كه با امضاي «عباس الحسيني» در مهمترين مطبوعات تفليس طرحها و كاريكاتورهايي ميكشد. او از اين شهر جهت اخذ مدرك ليسانس به دانشگاه مسكو رفت و پس از پایان تحصیل و با شروع جنگ جهاني اول به ايران بازگشت. ارژنگي به محض ورود به تهران، اولين نگارخانة پايتخت را در خيابان فردوسي (علاءالدوله) تأسيس كرد. بعد از قضاياي روزنامة ناهيد، كاريكاتور سازی را كنار نهاد و كلاس آموزش نقاشي و مينياتور گذاشت. در اين دوره شعر گفت، داستان نوشت پيكرهسازي كرد و يكدهه بعد مهمترين مينياتوريست زندة ايراني لقب گرفت.
در دهة نخستين اين قرن «نگارستان ارژنگي» از مهمترين مجامع روشنگري، هنري و ادبي تهران بود. به شواهد نامههاي به جا مانده از نيمايوشيج، از هر نقطة ايران كه نامهاي فرستاده ميشد كافي بود بر روي پاكت آن بنويسند «تهران، نگارستان ارژنگي»!
مصاحبت و دوستي عميق با شاعر آزاديخواه شهيد ميرزادة عشقي، رفتوآمد با عارف قزوینی، محمد ضياء هشترودي، علي صادقي و سعيد نفيسي، حضور قمرالملوك وزيري در نگارستان ارژنگي جهت ديدار گه گاهي تابلوهايي كه به نمايش گذاشته ميشد، حضور رفيع حالتي (از مهمترين معلمان هنري دهه اول و دهه بيست و بازيگر مشهور نمايشهاي گراند هتل) و مهمتر از همه، رفاقت با نيمايوشيج روستازادهاي كه كارد به كمر ميبست و در مجامع غزلخوان اشعار تازه ميخواند و به عنوان مدرنترين شاعر زمانه مورد تكفير مجامع ادلي و مطبوعات زمانه بود، آتلية او را جايي مهم و خود او را از جملة مهمترين نقاشان نسل جديد كرده بود!
او در دهة اول اين قرن از عارف قزويني دعوت ميكند تا به عنوان مهمترين تصنيفساز و شاعر مردمي به نگارستان بيايد تا مجسمة او را بسازد، تك چهرهاي از نيمايوشيج ميكشد و به شخصيت تثبيت نشدة وي ارج مينهد، براي اولين بار در آتلية خود نگاه نقاشان فرنگي را با ذهنيت كمالالملكي تلفيق و روشي جديد در مينياتورسازي (بر محور خارج شدن از خياليسازي) را به شاگردان جوان تعليم ميدهد.
نيمايوشيج در نامة سال 1303 ميگويد: «دوستي و مصاحبهي تو در من اثرات جذابي بجا گذاشته است كه از خاطر محو شدني نيست و من شوق غريبي به تماشاي نقاشي پيدا كردهام».3 بعدتر هم در جهت تأكيد اينكه زماني او از مهمترين كاريكاتوريستهاي زمانه خود بوده ميگويد: «هر وقت كه كاريكاتورهاي بعضي مطبوعات تُرك مثل ملانصرالدين را ميبينم باز به ياد شما ميآيم كه شما هم در اين روزنامه يك وقت كاريكاتور ميساختيد».4 نيمايوشيج به عنوان تئوريسين شعر جديد فارسي بعدتر در بيانية خود (كه بين سالهاي 1318 و 1319 در مجلة موسيقي مينويسد) بر اين قضيه مسّر ميشود كه به واسطة حضور كساني چون ارژنگي در نقاشي بعد از مشروطه، جنبش نوگرايي پيش از اينكه در شعر اتفاق بيفتد در نقاشي به وجود آمده بوده است و اين تحليل نشان ميدهد كه تا نيمة دهة دوم اين قرن ارژنگي نوگراترين نقاش در ميان مينياتوريستهاي كهن الگو بوده است، مخصوصاً وقتي كه ميگويد: «آب و رنگكاريهاي رسام ارژنگي و پردههاي روغني او و مير مصور ارژنگي نمونههاي نوين و استادانة ذوق و احساسات مادر نقاشي محسوب ميشوند- در صورتيكه ادبيات ما، با وجوديكه از اين دو رشتة هنر، به واسطة خواص خود، با مطالب فكري زودتر آشنا شده و راه دقيقتر براي تحول خود ميتوانست به دست بياورد، تحول آهسته و ضعيف را دريافته و مخصوصاً در شعر خيلي با احتياط و ملايم جلو رفته است.»5
در كار ارژنگي چه تحولاتي نسبت به نقاشان پيش از او به وجود آمده كه همة روشنفكران تهران، از رشيد ياسمي تا نيمايوشيج و از ملكالشعراي بهار تا سعيد نفيسي؛ متفقاً بر اين قولاند كه او شروعكنندة نقاشي جديد فارسي است؟!
اولين مشخصة مينياتورهاي ارژنگي دوري از پندارگرايي است. اجرا در مينياتورهاي او ديگر با پيشخط (پيشطرح) نيست. يعني ديگر ابتدا طرح كشيده نميشود تا بعد رنگ در ميان خطوط قرار گيرد. بلكه به طوركلي بدون زيرزمينه، با حمايت مستقيم رنگ، تابلو ساخته ميشود. اين طرز اجرا از اولين پيامدهاي نقاشي غرب در ميان نقاشان ايراني بود و احتمالاً از همين مهم كمكم خطوط پيشطرح بر چيده و رنگ جدا از خوشنماسازي، در تابلو كاركرد خط مرزي و كنارهنمايي پيدا ميكند. او پيرو تخصص پدر خود از يك نوع نظام ژرفانمايي دلبخواهي استفاده ميكند و ديگر بَدَويگري در مينياتورهاي قديم را كنار ميگذارد. اولين كس است در ميان مينياتورسازان كه با خوشفكري به جامهپردازي (طرز پرداخت چين و شكن پارچه كه از تخصصهاي سبك قاجاري است) دقت نميكند. حين تصويرسازي از جنگها يا مبدل كردن شعر شاعران در تابلو مينياتوري، به جاي استفاده از جغرافياي زيستي از جغرافياي كاربردي استفاده ميكند. يعني در تابلو «يعقوب ليث»، چهرة يعقوب بسيار طبيعي و حالات صورت معاصر (غيرقاجاري) است. دشت و زمينة اين اثر نيز همچون مينياتورهاي قديم ديگر يك دشت فرضي و لامكاني نيست بلكه از جنبة زمينشناسي جديد با همان پوششهاي گياهي و تپههاي انتهاي تابلو، يك دشت سيلابي را نشان ميدهد. تأكيد ميشود كه خاروخاشاك به لغايت طبيعي و خاك ديگر همان زمينة خيالي مينياتورهاي قديم نيست. او پس از خطسازي براي بُته خارهاي پايين تابلو، با نوعي نمگيري دستههاي خار را جهت نماياندن صحنة كارزار، با قلوهسنگها هم شكل و در حقيقت نوعي فاصلهگزاري به وجود آورده است. دقيقاً بُتههاي خار و قلوه سنگها تا زير شكم اسب يعقوب كشيده شده و سپستر، زمين هموار و صاف است تا به وسيلة اين فاصلهگذاري، جنگجويان در پس تصوير در يك دورنماي لشكري عيانتر جلوهگر شوند. يعني با كشيدن و سپس جلوه دادن چند هرزه سنگ، به دورنماي صحنة جنگ، عمق، شكوه و صدايي حماسي بخشيده است.
در مينياتورهاي ديگر او، گلها و درختهايي كه امروزه ناياب شدهاند (حتي در تابلوهاي او از اشعار خيام و حافظ) چيزي ديده نميشود. تلاش دارد تا همه چيز واقعي (غيرخيالي) و امروزي نشان داده شود. از جنبة شمايلنگاري نيز تلاش دارد تا صورت و چهره را به شدت امروزي كند. حتي بعيد نميبيند كه ريش رستم در شاهنامه را به جاي دوشاخي به صورت امروزي و به اصطلاح «ريشتوپي» بكشد!
از رسام ارژنگي بالغ بر دو هزار تابلو نقاشي،آب و رنگ،رنگ و روغنی، مينياتور، سياهقلم، طرح، پيكره، كاريكاتور و تنديس بر جا مانده و به همان علت كه اولين نگارستان و محل فروش آثار هنري را در پايتخت تأسيس كرده بود، بيشتر از اينكه در محل حفظ آثار ملي، كارهاي او محفوظ بماند در آرشيوهاي خصوصي و خانة خريداران و دوستان او، مانده است. با اينحال تابلوهاي باشكوهي چون نادرشاه، تصوير دختر دلرباري ايراني، نبرد يعقوب با سپاه خليفة عباسي، كورش بزرگ، بهرام گور، نبرد رستم و سهراب و دهها تابلو معروف ديگر امروزه از او در كتابهايي كه دربارة هنر و نقاشي ايران نوشته شده، ديده ميشود.
اهميت او در ميان تجدد طلباني كه از ميان سنّتگرايان برخاستهاند، از ديگر همنسلان خود بيشتر است. او اولين نقاشي است كه از روشنفكران، ادبا و هنرمندان بعد از مشروطه و ابتداي دورة پهلوي طرح و نقش كشيده است. اولين بار چهرة نيمايوشيج در كنار شعر «ناقوس» در روزنامة پولاد توسط وي رسم شد، اولين كس است كه به علت تحول در عالم مينياتور و نقاشي قديم ايراني در سال 1309 از كشور بلژيك ديپلم افتخار و مدال گرفت. اولين كس است از ميان نقاشان كه مقالاتي مبتني بر بينش علمي دربارة نقاشي كساني چون ميرك، رضا تبريزي و بهزاد در روزنامههاي دهة آغازين اين قرن نوشت. اولين كس است در ميان نقاشان مينياتوريست، كه همچون نقاشان فرنگي در سال 1307 يك كتاب به صورت كاتالوگي از آثار خود را به چاپ رساند.6 اولين كس است كه چاپي معقول از رباعيات خيام را با تابلوهايي جديد در سال 1315 در مؤسسة خاور در تهران منتشر ميكند.
او جدا از تأسيس نخستين نگارستان (نگارخانة امروزي)، از پي استخدام در وزارت فرهنگ (آموزشوپرورش) تلاشهايي نيز جهت آموزش هنر و نقاشي در مدارس جديد انجام ميدهد.
در سال 1317 اولين هنرستان صنايع مستظرفه را در شهر تبريز بنيان مينهد و پنج سال مدير اين مدرسه ميشود. در همين ايام است كه نوجواني به نام بيوك احمري (متولد 1299) را در مدرسة خود كشف ميكند و از پي آموزش و بعدتر حمايت از او، وي از مهمترين مينياتوريستهاي بعد از ارژنگي ميشود. در همين مدرسه است كه از پي آموزشهاي رسام ارژنگي و برادر او ميرمصّور، نسل جديد طراحان فرش تبريز پديدار ميشود. كساني چون احمد عماد (متولد 1287) و ميرزا تقي خياباني (متولد 1287) از جملة اين كساناند. در اين مدرسه، مطابق با مدرسة صنايع مستظرفه تهران به شاگردان تذهيب، مينياتور و آناتومي ميآموزند و در حقيقت روحی که رشدیه به تن نو جوانان تبریز دمیده بود رامجدداً به قالب تبریزیان میاورد ارژنگي در سال 1322. به پايتخت باز ميگردد و سه سال بعد براي نخستين بار در ايران اقدام به طراحي و چاپ الگوهاي نقاشي براي آموزش نقاشي به دانشآموزان ميكند.7 كاري جديد كه تا آنسال در ايران معمول نبود.
او كه در سال 1312 پرفسور داويد اسميت، خاورشناس امريكايي را در نگارستان خود ديده بود و تحسينها از زبان او شنيده بود به خواسته و دعوت اين مستشرق (كه چندين سخنراني مهم هنري تا دهة سي در ايران داشت و در آن دوره بسيار مشهور شده بود) رباعيات خيام را در تابلوهايي بزرگ به تصوير كشيد و بعدتر اين پروفسور كتابي از اين آثار را با اشعار خيام در امريكا منتشر كرد.
از ارژنگي چندين تابلو از تصاوير حماسة فردوسي در شاهنامة چاپ خاور و شاهنامة نوبخت نيز برجامانده است. او هرچند كه معروف بود، مهجور بود. حجب و حيا پردهاي ساخته بود و اين پرده را نميخواست تا كسي كنار بزند. ثمرة سي سال شاعرياش را در سال 1333 در «ديوان ارژنگي» منتشر كرد. اشعار مستحكم و قوي اما مبتني بر عروض و حال و هواي قديم كه بيشتر انتظار ميرفت كه از يك آزاديخواه و مبارزهجو باشد تا يك شاعر تنها و عُزلت نشين:
«مرا تُرك و تو را تا تار ميخوانند دشمنها
در اين روز سيه آواز- هم آهنگ بايد كرد
جدائي در ميان ملت ايران بيندازند
خردمندا بسي پرهيز از این نيرنگ بايد كرد
فروشد هر كه ميهن را به سيم و زر- به بيگانه
سر او را بسان مار زير سنگ بايد كرد
نگردد دامن فرزند آذربايجان ننگين
ز بهر نام پاك خود فرار از ننگ بايد كرد
چه تبريزي چه تهراني چه شيرازي چه كرماني
همه بر پيكر خود جامهء يكرنگ بايد كرد...»8
ارژنگي در دهة بيست و در تهران نيز جزو بهترين معلمان نقاشي در دبيرستان دارالفنون بود. در سال تحصيلي 27-1326 نام او و مصطفي نجمي جزو معلمين نقاشي در دارالفنون ديده ميشود.9
زندگي پُر ثمر او اما دستخوش ناملايمتهايي شد كه بعدتر او را منزوي و سپس به دور از اغيار كرد.
رسام ارژنگي طراح، نقاش، تصويرساز كتاب، چهرهپرداز، تنديسساز و كاريكاتوريست جنجالي اواخر دورة قاجار و ابتداي حكومت پهلوي اما ديگر در اواخر دهة سي كه جنبش نوگرايي به ايران هجوم آورده بود، هنرمندي قديمي و كهنهگرا تلقي شد و سپستر در ميان آرتيستهايي كه از بوزار پاريس آمده بودند و به طوركلي «سنت» را وابسته به قديم و تنها چيزي «قشنگ» ميدانستند، بيچهره و سپستر فراموش شد.10
اما دو حادثه غريب در انزواطلبي او بيتأثير نبود. سال 1340 فرهاد ارژنگي پسر او (و يكي از موسيقيدانان و نقاشان ماهر) در سن 22 سالگي از طريق مسموميت (مرگ مشكوك) ميميرد، در حالي كه فرهاد شيرخواره بود كه پسر بزرگ او بهزاد نيز كه در دانشكده فني تحصيل ميكرد در حين مأموريت در درياي مازندران غرق ميشود. كمي بعدتر همسر او نيز در ميگذرد و از آن پس هر چه كه شعر از او بر جا ماند التيام درد و همه در فراغ فرهاد بود. بعدتر از اين خاندان كمنظير هماارژنگي چهره شد كه از پي الهاماتي اشراقي وتمايلاتي عرفاني رو به شاعری نهاد و هم او پرچم پاسداری از خاندانش را به دست گرفت.
رسّام ارژنگي تا قبل از دهة سي نگارشاتي در هنر نقاشي داشت كه قابل اهميت و تأمل بود. در سال 1321 در اعتراض به نسل جديد ميگويد: «برخي از نقاشان كه در حوزه نقاشي طبيعي كار نكرده اند و از آن بهرهاي ندارند، تجاهل مينمايند كه نقاشی مينياتور، ربطي به نقاشي طبيعي ندارد و پارهاي سخنان سست و بيبنيان نيز بهم ميبافند و براي مينياتور يك برنامة ويژه قائل ميشوند كه اسب را چه شكل و كره را چطور و درخت را چه جور بايد نقش نمود، اين سخنان ناشي از آن است كه آنها نقاشي درست نميتوانند [كشيد] و دستشان خو گرفته به چيزهاي بيتناسب و غلط ]است] و ميخواهند عيب كار خود را با يك جمله بی معنا (من كه مينياتور ساختهام) بپوشانند، در صورتيكه مينياتور جز تقليد طبيعت چيز ديگری نيست و هيچگونه برنامه ای نداشته است...»12.
نگاه تأثيرگذار او اما در تاريخ تحول مينياتورهاي ايراني هميشه به ياد خواهد ماند. در دورة او جدا از خود او تنها ميتوان از بهزاد و بيوك به عنوان مهمترين مينياتورسازان زمانه نام برد. هنر مينياتور حركتي لاكپشتوار داشت و نتوانست در ميان نيازمنديهاي جهان معاصر، بتازد. تحولاتي كه در برشي كوتاه قابل عنواناند: برخلاف مينياتورهاي قديم كه از «سيم» براي فلق و شفق آسمان به كار بردهاند در دورة جديدتر و در كار رضا عباسي آب رنگ به صورت آبي پاشيده شده است، ارژنگي و امثال او تحول ديگر را در كار شيخ عباسي ديدهاند چرا كه شيخ عباسي علاوه بر آنكه آب را آبي كرد، كف و موج هم به آن افزود و براي اولين بار در جهان مينياتور، هم او بود كه در آسمان ابرهاي سرخ و زرد و بنفش كشيد...
عباس رسّام ارژنگي با عمري طولاني، آسمان كوتاهي داشت. همچون آسمان مينياتورهاي شيخ عباسي. و وقتي كه سحرگاه روز سوم امرداد سال 1354 بدرود زندگی می گفت، به مناسبت اينكه پنجاه سال از عمر اعلامية سوررئاليستها گذشته است، مجلات پايتخت در تدارك ويژهنامههايي به نام «كليدهاي فهم سورئاليسم»!! بودند.
پينوشت:
1- روزنامههاي سال 1309 همه صفحهاي اختصاص دادهاند به يك آتشسوزي در خيابان لالهزار كوچة امينالسلطان در يك بعدازظهر جمعه و اين مكان دفتر رونامة ناهيد بود. بعد از اين حادثه ميرزا ابراهيمخان ناهيد «چيز»نويسي را براي هميشه ترك كرد.
2- ميرزارضا صحافزاده پس از اينكه به علت فشار استبداد و در ميانة جنگهاي مشروطه نتوانست به كار ادامه دهد و مدرسة او را منحل كردند خود به تركيه مهاجرت كرد و بعدها به پروفسور رضا پرورش معروف گرديد.
3- مجموعة كامل نامههاي نيمايوشيج، گردآوردي سيروس طاهباز، 1376 نشر علم، چاپ سوم، ص113.
4- همان، ص 471.
5- ارزش احساسات، نيمايوشيج، حواشي از دكتر جنتي عطائي، چاپ صفيعليشاه، خرداد 1335، صص130 و 131.
6- فهرست پردههاي نخستين نمايش نقاشي، ارژنگي، تهران 1307، حبيبي، بدون ناشر، 27ص، مصور.
7- سپاسگزارم از عباس مشهديزاده كه در يك گفتوگوي تلفني اين مهم را يادآوري كرد!
8- به نقل از سالنامة آريا، 1321، قطع جيبي، ص 272.
9- نگاه كنيد به: سالنامة دارالفنون، تهران فروردين 1327. اصل كتاب با اين مشخصات منتشر شده: ديوان رسام ارژنگي، بدون ناشر، 1333، قطع وزيري، 216 صفحه.
10- او در مقالة كوتاهي به نام «هنر نقاشي را دريابيد» كه دربارة بيينال اول تهران بود و در مجله سخن (تيرماه 1337، ص385) چاپ شد آخرين تيركمان خود را به سوي ديوار عظيم مدرنيست ول كرد، اما بيصدا پس نشست!
11- قسمتي از اين اشعار سوزناك و هجراني در كتاب: «زندگي بيستودوسالة فرهاد ارژنگي»، نوشتة هما ارژنگي (هفده ساله)، 1340، كانون فرهنگي نادر به چاپ رسيد.
12- مقالة مينياتور و نقاشي، سالنامة آريا، 1321، ص 105.
2. سروده ها
مجموعه سروده های استاد رسام ارژنگی (pdf)
پرستشگاه ما ایران
چو رستم در نبرد زندگانی جنگ باید کرد
جهان را از برای تنگ چشمان تنگ باید کرد
فریب چاپلوسی های بیگانه نشاید خورد
چو آهن جا برای خود درون سنگ باید کرد
مرا ترک و ترا تاتار میخوانند دشمن ها
دراین روز سیه آواز هم آهنگ باید کرد
جدایی در میان ملت ایران بیاندازند
خردمندا بسی پرهیز ازاین نیرنگ باید کرد!
فروشد هر که میهن را به سیم و زر به بیگانه
سر او را بسان مار زیر سنگ باید کرد
نگردد دامن فرزند آذربایجان ننگین
ز بهر نام پاک خود فرار از ننگ باید کرد
چه تبریزی،چه تهرانی،چه شیرازی،چه کرمانی
همه بر پیکر خود جامه یکرنگ باید کرد
پرستشگاه ما ایران بود ما جمله سربازش
هر آ نکو دشمن وی شد، به دار آونگ باید کرد
چه شد آن شیر مردان باقر و ستار تبریزی؟
همیشه پیروی از آن دو با فرهنگ باید کرد
اگر این چرخ کج بنیاد با ما سرکشی دارد
به زیر پای او را رام همچون خنگ باید کرد
کشد گر دشمن بدخواه لشکر از برای ما
ورا از کشور خود دور سد فرسنگ باید کرد
نخواهی گر به زیر پنجه بیدادگر مردن
بسان شاهباز او را به زیر چنگ باید کرد
نباشد کس چو پیشاهنگ با کفش و کله رسام
دل و جان و خرد را پیش پیشاهنگ باید کرد
دیماه سال هزار و سیسد و بیست خورشیدی
4. نامه ها
نامه های رسام و نیما یوشیج
نامه 1
نامه 2
نامه 3
از نیما به رسام ارژنگی:
رفت از کلبه برون انکاسی 1
شمع در دست پی دیدن ماه
پیش آن شمع زتیره نظری
ماه می جست بر آن سقف سیاه
کرد چندان که نگه، هیچ ندید
ماه تابان و کشید از دل آه
گفت امشب مه گردون مرده است
گفتمش ای بر تو ماه تباه
پس این پرده از انوار وجود
ماه ها هست فروزان خرگاه
لیک با روشنی شمعی خرد
گر نبینی مه روشن چه گناه
مرد را تا نبود بینایی
چه گوهر در نظر وی چه گیاه
همچو آن کور دل کوته بین
همچو آن هرزه درای بدخواه
کار استاد مِهین ارژنگی
بیند اما به نگاه کوتاه
(1):انکاسی در گویش شمالی به شخص ابله گفته می شود.
6. باز هم درباره استاد رسام
مقاله ای درباره ی نقاشی، یک نوشته و پندهایی به جوانان از استاد رسام (PDF)
درباره ی کتاب نقاشی های خیام (PDF)
مصاحبه با استاد رسام ارژنگی (PDF)
ناقوس خطر (چامه ای ست که استاد شهریار در رثای پدر سروده اند) با خوانش بانو هما ارژنگی (mp3)
از عارفِ قزوینی به رسام ارژنگی
در سوک استاد ، سروده دکتر وامق مدرسی
رسام ارژنگی و خاطره نیما عارف و عشقی
سروده ی استاد شهریار در رثای استاد رسام ارژنگی
سروده ای از نیما یوشیج به رسام ارژنگی
دیدگاهها
برای استفاده از فرتور ها باید وارد تارنما شوم