در سوگ روانشاد زنده یاد محمد حیدری
به فروردگان پر کشیدی ز خاک
روان شد به آزادگی زین مغاک
یکی یارِ با دانش و گوهری
سخن سنجِ شیرین بیان، حیدری
چو بر راستی بود آیینِ او
گزیدند نا مردمان کینِ او
به جان، دشمنِ زور و تزویر بود
قلم در کف اش تیغ و شمشیر بود
یکی آرمان خواهِ مردم مدار
قلم نا فروش و قدم استوار
قسم چون به پاسِ قلم خورده بود
به گیتی به جز رنج نا برده بود
زر و سیم و گنجِ گرانی نداشت
ز نا مردمی ها نشانی نداشت
نمادی ز ناموسِ روشنگری
وطن خواهی و شوکت و سروری
دریغا و دردا که در خاک شد
نه. در خاک نه . کاو به افلاک شد
خوشا تا که گردنده باشد جهان
همه نامِ نیکش بود جاودان
هما ارژنگی 22 فروردین 96